مــــــــــــــادر. . .
كدام واژه می تواند مرا به وصف تو برساند .
كدام جمله توان از تو گفتن را در خود می بیند.
برای از تو گفتن شاید سكوت بهترین گفتار باشد.
تو را از آن روز كه بند بند وجودم به هستی تو بند بود ،
از ان روزی كه طپش قلبت تنها صدای آرام بخش دوران تنهایی من بود.
ازآن هنگام كه كار هر صبح و شام من شمردن نفس های پر مهرت بود ، می شناسم.
مــــــــــــــادرم روز تــــــــ مبــــــــــــارکـــــــــــ
و تــــو خواهی دید...
باز روشن می شود زود،
تنها فراموش مکن این حقیقتی است:
بارانی باید٬ تا که رنگین کمانی برآید
و لیموهایی ترش ، تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روزهایی در زحمت،
تا که از ما، انسان هایی تواناتر بسازد؛
خورشید دوباره خواهد درخشید، خیلی زود
و تو خواهی دید ...
مـــــــــــادرم تولـــــــــدت مبــــــــــــارکـ
در ســــــــتاره بــــــــارانِ میـــــــــلادت
میان احساس من تا حضور تو
از دستان من تا لمس نگاه تو
جشن میلادت را به پـــــــــــرواز می روم
دراین خانگی ترین آســــــــــــمانِ بی انتها
آســــــــــمانی که نه برای من
نه برای تـــــــــو
که تنها برای ما آبی ست
مــــادرم، صفا و صمیمیت و صداقت، گلابِ گلبرگ های وجود توست. عشق و ایمان در پیشانی بلند تو، موج می زند. چشمانت چلچراغ محبت است. چشمه های مهربانی از چشم های تو سرچشمه گرفته است. لب هایت پیام آور شادترین، لبخندها و نگاه مهر آشنایت، زلالِ دل نوازترین عاطفه هاست. قلب تو، رود همیشه جاری عشق است. از سایه مهربان دست هایت گل مهر می روید. نسیم، چهره بر گام های تو می ساید.مـــــــــادرم تولــــــــــدت مبـــــــــــارک
لــحظه های ســــکوت
و گاهی لــحظه های ســــکوت
پــر هیاهو ترین دقـایق زندگی هستند
مــملو از آنــــــچـــه مــــی خواهیم بـگوییم ولی نــمی توانیم بگوییم ...
به آسمــــــــان نگاه کن...
به یاد داشته باش
هروقت دلتنگ شدی به آســـــمان نگاه کنی...
کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست،
اشک های توراپاک می کند ودست هایت راصمیمانه می فشارد.
تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت.
واگرباورداشته باشی می بینی ستاره هاهم با تو حرف می زنند،
باور کن با او هرگز تنها نیستی.
فقط کافی است عاشقانه به آســـمان نگاه کنی
به حضرت دوست ...
حسیـــــن و کــــــربــــــلا....
ديبـــاچه ي عشــــــق و عشـــقي باز شوددلها همه آمــــــــاده ي پــــــرواز شــــــودبا بوي محــــــــرم الحــــرام تو حســـــــينايـــــام عــــزا و غصــــــه آغـــــــاز شود
پـــــــاییــــــز...
پـــــاییـــز
فصل زیبای هزاران چهره
فصل بیداری احساس زمان
وشکوفایی عشق
ازچشم دل رهگذرانی عاشق
که
حتی به وجود زردش هم می بالند
و صادقانه دل می سپارند
به صدای سرد بــــــاران
درکوچه های دل تنگی ها.
چه کسی می گوید فصل اندوه و جدایی است پـــــــاییز؟
چه کسی می گوید
رویشبرگ عریانی به اندام درخت
فلسفه آغاز را می برد زیرسوال؟
چرا همگان زندگی را
در گلزاری پرازآسودگی می خواهند؟
چرا درباغ نه چندان سرسبز
نتوان خاطره را احیا کرد؟
ای دلدادگان شور و غوغای بهار بدانید
پـــــــاییز بهاری است که عاشق شده است...
پــــاییز تون مبــــــارک!
شاعر:نیلوفرحمیدی پناه
زندگی یک آرزوی دور نیست
زندگی یک آرزوی دور نیست؛
زندگی یک جست و جوی کور نیست
زیستن در پیله پروانه چیست؟
زندگی کن ؛ زندگی افسانه نیست
گوش کن ! دریا صدایت میزند؛
هرچه ناپیدا صدایت میزند
جنگل خاموش میداند تو را؛
با صدایی سبز میخواند تو را
زیر باران آتشی در جان توست؛
قمری تنها پی دستان توست
پیله پروانه از دنیا جداست؛
زندگی یک مقصد بی انتهاست
هیچ جایی انتهای راه نیست؛ این تمامش ماجرای زندگیست...